مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.
شک کرد که همسایه اش آنرا دزدیده باشد.
برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد.
مثل یک دزد راه میرود، مثل یک دزد که می خواهد چیزی را پنهان کند،
پچ پچ می کند.آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد،
لباسش را عوض کند نزد قاضی برود و شکایت کند.
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد،
زنش آنرا جابجا کرده بود.
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت
و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود، حرف می زند و رفتار می کند.
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/20 - 19:09